اشعار برگزیده برای ادای محبت به حضرت زینب (س)
تو کیستی که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشه ی آل کسا به درک تو فهم رسا، نارسا چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو هیچ گلی ندیده خندیدنت به غیر لحظه ی حسین دیدنت دایه ی تو ز کودکی غم شده قامت غم در […]
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشه ی آل کسا
به درک تو فهم رسا، نارسا
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو
هیچ گلی ندیده خندیدنت
به غیر لحظه ی حسین دیدنت
دایه ی تو ز کودکی غم شده
قامت غم در غم تو خم شده
کتاب عشق و عقل تألیف توسا
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست
تو گردش ثبات اهل بیت
تو مجمع صفات اهل بیت
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو
تو برده ای فیض حضور همه
تو بوده ای سنگ صبور همه
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده
نیست فلک به قدر، هم پایه ات
سایه ی تو ندیده همسایه ات
مدرسه ی تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
امّ مصائب تو و زینِ ابی
عقیله ی هاشمیان زینبی
لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
صدای تو دل از علی می برد
ناز تو را فاطمه هم می خرد
ولادتت ولادت گریه بود
گریه ی تو شهادت گریه بود
تو عین عرفان ورا نور عین
کشته ی حقّی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینةالنّجاتی
حسین امید خلق در عالمین
ولی به هر غم تو امید حسین
نام شما هر دو به دنبال هم
آیِنه ی همید و تمثال هم
چنان که نام خالق و رب یکی ست
نام حسین و نام زینب یکی ست
صبر ز صبر تو به تنگ آمده
شیشه ی تو به جنگ سنگ آمده
یک دمِ بی ذکر به لب نداری
یک شب بی نماز شب نداری
سفره ی هستی تو برچیده شد
گلان تو یکی یکی چیده شد
چو مصحف ورق ورق کَنده شد
تمام آیه ها پراکنده شد
عباد را عبادت آموخته
نماز تو به خیمه ی سوخته
نی که حکایت کند از نای توست
رساله ی عشق به فتوای توست
در این رساله نکته ای بارز است
عاشق اگر سر شکند جایز است
علی انسانی
*
از زبان حضرت زینب خطاب به امام حسین(ع)
قرآن بخوان از روي نيزه دلبرانه
ياسين و الرحمان بخوان پيغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگيرد
همچون درخت روشني در هر کرانه
بايد بلرزاني وجود کوفيان را
قرآن بخوان با آن شکوه حيدرانه
خورشيد زينب شام را هم زير و رو کن
قرآن بخوان با لهجه اي روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود اينجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
قرآن بخوان شايد که اين چشمان هرزه
خيره نگردد سوي ما خيره سرانه
اما چه تکريمي شد از لب هاي قاري
تشت طلا و بوسه هاي خيزرانه
گل داده از اعجاز لب هاي تو امشب
اين چوب خشک اما چرا نيلوفرانه
در حسرت لب هاي خشکت آب ميشد
ريحانه ات با التماسي دخترانه
آن شب که ميبوسيد چشمت را سه ساله
خم شد ز داغت نيزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبح با غمناله هايي مادرانه
یوسف رحیمی
*
از زبان حضرت زینب:
در صحنه با شکوه عاشورایی
در بارش تیغ و غربت و تنهایی
با قافله ای که رنج با خود می برد
والله ندیده ام به جر زیبایی!
عبدالرحیم سعیدی راد
*
چشمش گریست دشت به آتش کشیده را
بی تـاب گشت ســـــرخی حلـــق بریده را
آرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر گرفـت قامـــــــت در خون تپیــــده را
زینب ! عمود خیـــمه عالم شکسته شد
وقتی که کوفه بر تو فرو بســـت دیده را
زینب ! به گوشه گوشه صحرا صبور باش
گلهای نوشکفتـــــه از شاخه چیـــده را
پیراهنــــی که بوی حسین تو می دهد
زینب ! صبـــــور باش دو دست بریـده را
آنک بگو به پســـــتی و نامردمـــی بگو
آن سینه سرخهای به مقصد رسیده را
زینب بگو به پستــــی و نامردمـی بگو
این گرگــــهای وحشی یوسف دریده را
زینب بگو که از پس این شام می رسد
یک دست مهـــربان که بر آرد سپیده را
الهام امین
منبع: www.yjc.ir
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید