چطور با فردی که در کماست معاشرت کنیم؟
ساعت ملاقات عمومی بیمارستان بود، اما مطمئن نبودم که میتوان از بیماران بخش مراقبتهای ویژه هم ملاقات کرد یا خیر؟! برای احوالپرسی جوانی میرفتم که در اوج ناباوری دوست و آشنا چند روزی به کما رفته بود. حالا آمده بودم برای ملاقات، اما این احوالپرسی چقدر اثرگذار بود؛ نمیدانستم! خدا خدا میکردم که حداقل خانوادهاش […]
ساعت ملاقات عمومی بیمارستان بود، اما مطمئن نبودم که میتوان از بیماران بخش مراقبتهای ویژه هم ملاقات کرد یا خیر؟! برای احوالپرسی جوانی میرفتم که در اوج ناباوری دوست و آشنا چند روزی به کما رفته بود. حالا آمده بودم برای ملاقات، اما این احوالپرسی چقدر اثرگذار بود؛ نمیدانستم! خدا خدا میکردم که حداقل خانوادهاش همان اطراف باشند بلکه آنها را ببینم؛ و الا که بیمار به کما رفته از دنیا بیخبر است! در این افکار بودم که به انتهای راهرو رسیدم و درب برقی با آیفون تصویری مانعم شد. با اعتماد به نفسی که به سختی حفظش میکردم زنگ را فشار دادم و منتظر سوال مراقب بخش شدم که بپرسد: به ملاقات چه کسی آمدهام؟ اما بدون هیچ سوالی در باز میشود.
مبهوت، اطراف را جستجو میکنم. کنار اولین تخت، مادرش را میبینم از همان دور، رنگ رخسارش پیداست! معلوم است که چقدر بیخوابی کشیده است. شنیده بودم از کنار تخت فرزندش تکان نمیخورد. گوش تیز میکنم صدایش را میشنوم، انگار که با فرزند در کمایش صحبت میکند. فوری سلام میکنم آنقدر دستپاچه میشوم که ندانسته به دوست در کما هم سلام میکنم و بدون اینکه منتظر علیکی باشم حالش را هم میپرسم. خودم از این کار خودم در شگفت میمانم. نمیدانم شاید وقتی از دور شنیدم مادر با او حرف میزد من هم احساس کردم که او صدای من را هم میشوند. با او حرف میزدم و میدیدم که شلنگی در گلویش است و چشمانش را با چسب بستهاند و هیچ حرکتی ندارد. هنوز در این حال و هوا هستم که مادر به سمتم میآید و دستم را میفشرد. با چشمانی نگران از من تشکر میکند و میگوید: چه کار خوبی کردید حالش را از خودش پرسیدید؟ چه خوب میدانید که او اگرچه در کماست، اما خوب میفهمد. شبانه روز به صورتش زل زده ام. دستش را فشرده ام و برایش خاطرات روزهای شیرین قبل را تعریف کرده ام. مطمئنم که میشنود. بعد برایش کتاب میخوانم و انگار لالایی برای چشمان خسته خودم خواندهام. خوابم میگیرد، ولی فورا آب به صورتم میزنم و برمیگردم.
مادر میگوید و من در ذهنم هزار سوال نقش میبندد که آیا به راستی افرادی که در کما هستند متوجه حضور ملاقات کنندهها میشوند؟ یا بودن در کنار فردی که در کماست میتواند به بازگشت او کمک کند؟ اصلا میتوان فردی که به کما رفته را تنها گذاشت؟
برای رسیدن به جوابها به سراغ «عباس موزون»، پژوهشگر و محقق حوزههای فرامادی و عالم غیب به گفتگو مینشینم تا بخشی از نتایج پژوهشهایش در مورد افرادی که به کما میروند را با ما در میان بگذارد.
در کنار بیماری که در کماست باید نشان دهید که اعتقاد به بازگشتش دارید
خداوند در قرآن کریم بارها به رعایت حقوق یتیمان، درراه ماندگان و خویشاوندان امر فرموده، آیا میتوان کمکهای مادی و معنوی پدر، مادر و خویشاوندان به افراد در کما را ذیل همین حقوق بیان کرد و بیتوجهی به آنها را مصداق نقض حقوق این افراد تلقی کنیم؟
موزون: «لایکلف الله نفسا الا وسعها» خداوند به اندازه وسع و توانمان از ما تکلیف میخواهد. مفهوم «وسع» در این آیه شریفه به دومعنی است: مادی و فرامادی یا فیزیکی و متافیزیکی.
منظور از وسع مادی در کمک به افراد در کما، همان تآمین هزینههای درمان و پزشکی بر اساس توان مالی خانواده و خویشاوندان است. همین حالت نسبت به دانستن کمکهای معنوی هم برقرار است. موضوعی که فرد درباره آن اطلاعی ندارد، مسئولیتی هم نسبت به آن ندارد هر چند انسان وظیفه دارد درباره آنچه نمیداند کسب دانش کند.
اما بطور کلی دو شرط برای تحقق دانستن لازم است: اول اینکه بخواهد که بداند و دوم اینکه در موضوعات خاص مانند کمک به افراد در کما، فهم کافی از موضوع بدست آورده باشد. به عبارت دیگر تلاش کند بداند که چه نوع رفتار و روشهای معنوی میتواند بکار بندد تا فرد در کما به بازگشت به زندگی امیدوار شود.
در قاعده کلی از زمانی که شخصی دانش کمک به افراد در کما، را کسب کرده باشد، تکلیف بر گردنش قرار میگیرد، زیرا در وسعت دانش او انجام کارهایی که بتواند فرد در کما را برگرداند، وجود دارد و عدم رعایت آن تکلیفی است که انجام نداده است. به عنوان مثال تا زمانی که وجود میکروبها برای افراد ثابت نشده بود یا ایجاد مشکلات برای بیماران جراحی شده در صورت تماس دستهای آلوده با پانسمان به اثبات نرسیده بود، تکلیفی بر کسی نبود، اما در حال حاضر انجام اینگونه قصور پزشکی از کادر درمان پذیرفته نیست.
موضوع کمکهای مادی و معنوی به افراد در کما، فقط مختص خانواده و خویشان این افراد نیست، بلکه شامل پزشکان و کادر درمان و سایر مردم هم میشود. یعنی از زمانی که موضوع روشهای درمانی در تجربههای نزدیک به مرگ توسط پزشکان تایید شده و تبدیل به گفتمان شود، و نتایج آن به رسمیت شناخته شود، این موضوع تبدیل به تکلیف خواهد شد. هر چند میتوانم ادعا کنم این تکلیف بر شخص خودم با توجه به پژوهشها و تحقیقاتی که طی این سالها انجام دادهام و نیز مصاحبه و شنیدن تجارب تجربه گران برنامه «زندگی پس از زندگی»، واجب است و تا حد توان باید به بازگشت این افراد کمک کنم.
به عنوان مثال در فصل سوم برنامه «زندگی پس از زندگی» موقع ضبط برنامه مربوط به یکی از تجربه گران (ایمان عبدالمالکی) به همراه گروه تصویربرداری به بخش آی سی یو بیمارستان رفتیم و در آنجا یکی از افراد گروه گفت: «آن بیمار ۱۸ساله که در تخت شماره فلان است اوضاع خوبی ندارد و احتمالا این جوان از کما برنمیگردد» که بلافاصله با واکنش منفی بنده روبرو شد و گفتم: «از شما که همراه گروه هستید تعجب است. همین صحبتها به برنگشتن او از کما کمک میکند. من مدیر شما هستم پس با این اتفاق وظیفه خودم میدانم به کنار تخت آن بیمار بروم و خلاف صحبتهایتان را به او بگویم».
بلافاصله به کنار تخت آن بیمار رفتم و خواستم دوربین ضبط روشن شود. به او گفتم: «ما اینجا در بیمارستان فلان کنار آقای فلانی هستیم که در کماست و از ایشان میخواهیم و میگویم شما جوان هستید، شما برمیگردید، ما افراد پیرتر از شما را داشتهایم که از کما برگشتهاند، شما هنوز جوان و ورزشکار هستید و برمیگردید. اگر بازگشتید ما در برنامه فلان، شبکه فلان هستیم. به ما زنگ بزن و بگو که امروز ما را دیدهای».
انجام این عمل در آن شرایط عمل به تکلیف بود برای من که اشتباه همکارم را خنثی کنم. هرچند همکارم ادعا داشت که این صحبت از خودش نبوده و یکی از پرستاران این نظر را بیان کرده که گفتم: اگر آن پرستار هم اثر این کلام را میدانست، هرگز آن را بیان نمیکرد. به هر صورت در آن شرایط خودم احساس تکلیف کرده و آن کار را انجام دادم. این بخش ضبط شده برنامه در فضای اینترنت و در دسترس مردم قرار دارد.
این نوع رفتار یکی از کارهایی است که باید برای افراد به کما رفته انجام داد؛ بنابراین رفتار و گفتار شما در برخورد با بیماران در کما باید مؤید و مبتنی بر این باشد که فرد در کما به امید خدا به زندگی دنیا برمیگردد.
زبان سر وگفتار و زبان بدن و همه حرکاتی که در کنار بیماری از بدن خارج شده انجام میدهید باید نشان دهد که شما اعتقاد به بازگشت او از کما دارید.
پدر و مادر رابطه خودشان را با خداوند بهبود ببخشند. یعنی از خدا مدد بخواهند و تقاضای بازگشت فرزندشان را داشته باشند.
پدر و مادر از بیان عبارتهای ناامید کننده پرهیز کنند
در مراسمی که چند ماه قبل در مسجد امام سجاد (ع) تهران برگزار شد شما اذعان داشتید که ۴۰ درصد تجربه گران در تجاربشان دیدهاند که به واسطه دعاهای پدر و مادرشان به این دنیا برگشتهاند، بر این اساس چه توصیههایی برای پدران و مادرانی دارید که فرزندانشان در کما هستند؟
موزون: این آمار براساس یک کلیت ذهنی بیان شده و قطعی نیست. اما بر اساس گزارشات تجربه گران حدودا از هر ۱۰ نفر ۳ تا ۵ نفر این مورد را تأیید کردهاند که در حالت احتضار به آنها نشان داده شده که به واسطه دعای پدر یا مادر فرصت بازگشت به دنیا پیدا کردهاند. البته این شرایط فقط ویژه پدران و مادرانی که در قید حیات هستند، برقرار نشده است، بلکه پدران و مادرانی که در جوار رحمت الهی دارای جایگاه خوبی هستند و شرایط استفاده از بانک معنویشان نزد خدا را برای یاری فرزندشان دارند، نیز میشود.
این حقایق نشان دهنده تکلیف و وسع انسانها در عالم برزخ است. به عبارت دیگر فقط اولیای خدا امکان یاری بندگان را ندارند، دیگر ارواح هم در صورت داشتن ذخیره معنویات در بانک خدا میتوانند برای بانک مردم از آن برداشت کرده و خرج کنند. برای مثال در فصل سوم برنامه «زندگی پس از زندگی» جوانی را دیدیم که فرزند یک پیرغلام بود و پدرش در عالم برزخ از ائمه معصومین (ع) خواهش و طلب نجات برای فرزندش را کرده و خواهان بازگشت او به دنیا بود.
و، اما برای توصیه به پدران و مادرانی که فرزندشان در کما به سر میبرد، میتوانم بگویم طبق انواع گزارشهایی که در تجارب تجربهگران بیان شده، فقط تأمین مخارج مالی برای درمان فرزندان، کافی نیست، بلکه علاوه بر کمکهای مادی، سرکشی و عیادت رفتن که ضرورت دارد، چهار اقدام دیگر هم برای کمک به بازگشت فرزندان در کما میتوانند انجام دهند که احتمال برگشت را قطعی نه، ولی تقویت میکند.
اول اینکه پدر و مادر رابطه خودشان را با خداوند بهبود ببخشند. یعنی از خدا مدد بخواهند و تقاضای بازگشت فرزندشان را داشته باشند. زیرا دعا کردن نه تنها در این موضوع بلکه در هر امر دیگری منجر به یاری خداوند شده و اگر از خدا یاری بخواهیم، احتمال دریافت کمک از جانب خداوند نیز بیشتر میشود. پس دعا کردن و خواستن از خدا و در کنار آن دعا کردن و شفاعت خواستن از فرستادگان خدا به تسریع در برآورده شدن حاجات کمک میکند.
دوم عهد بستن پدر و مادر با خدا برای خدمت به مخلوقات خداست. به عبارت دیگر در ازای نیکی کردن و بهبود بخشیدن رفتار با انسانها، گیاهان، حیوانات و سایر مخلوقات از خداوند بخواهند پاداش این اعمال را بازگشت دوباره فرزندشان به دنیا قرار دهد. این اعمال از صدقه دادن به فقرا، کمک به یتیمان، سرکشی به خانه سالمندان، نجات زندانیان، لبخند زدن به مادر، کمک به همسر در کارهای منزل، بهبود شرایط محیط زیستی حیوانات، تا تمیز کردن خیابان و کاشتن درختان و… را در برمیگیرد. نتیجه اینکه کمک کردن به خلقت و انجام هر کار خوبی، نوعی صدقه محسوب میشود. هر کار نیکی صدقه است و «صدقه» یعنی تصدیق کردن خدا.
ما با انجام هر کار نیکی یگانگی خدا را تصدیق میکنیم و گواهی میدهیم همه مخلوقات از آن خداوند است و خدا آنها را دوست دارد پس کمک کردن به خلقت، تصدیق توحید است.
بخش سوم بهبود رابطه خود با خود و خوبی کردن در حق خود است. یعنی پدر و مادر با شروع یک کار خیر یا توبه کردن از انجام کارهای باطل، رابطه با خود را اصلاح کنند. انجام کارهایی مثل ترک سیگار، ورزش کردن، خوش خلق بودن با همسر و دیگران، ترک دروغگویی و غیبت، انجام واجبات دینی و… نوعی از خوبی کردن در حق خود است. در فصل سوم برنامه «زندگی پس از زندگی»، پدر یکی از تجربه گران که تا آن زمان ترک نماز کرده بود از خدا طلب میکند که با شفاگرفتن فرزندش، نمازش را تا پایان عمر ادا کند. یکی از نکات این اتفاق توجه به زیبایی و مهربانی بیانتهای خداست که حتی برای آسیب نرساندن هرکس به خودش هم پاداش در نظر میگیرد.
بخش چهارم اصلاح رابطه خود با فرزند در کماست. یعنی انجام حرکات کلامی و غیر کلامی برای کمک به بازگشتش به زندگی. در اولین اقدام اینکه به هیچ وجه در طول دوره کما تنهایش نگذارند. پدر و مادر سعی کنند بطور مداوم کنار تختش حضور فیزیکی داشته باشند. زیرا حضور خانواده و حتی کادر درمان در کنار فرد در کما منجر به حضور او در کنار جسمش شده و حوزه ارتباطی و اتصالی فرد بیرون از بدن با بدن بیشتر میشود. در مثالی دیگری از تجربه گران برنامه، فردی که در یکی از بیمارستانهای آبادان مدتی در کما بود، میگفت: گاهی اوقات که برای بازگشت به زندگی ناامید بوده و از بدن خود دور میشده، علائم حیاتیاش هم ضعیفتر میشدند و پرستاران مجبور به استفاده از دستگاه شوک یا وسایل کمک احیا میشدند و به محض حضور و اشراف در کنار جسم، علائم حیاتی بهبود پیدا میکردند.
دیگر اینکه پدر و مادر از بیان عبارتهای ناامید کننده پرهیز کنند. به عنوان مثال نگویند: «فرزندمان اینگونه بود»، بلکه بگویند: «اینگونه هست». «او هست و برمیگردد، ما منتظرش هستیم». ناامیدشدن و اظهار آن باعث میشود فرد در کما از فضای این عالم فاصله بگیرد. زیرا او در بدن نیست و متوجه وخامت یا بهبود شرایط جسمی خودش نمیشود بنابراین به رفتار و گفتار دیگران دقت میکند تا نسبت به شنیدههای دیگران تصمیم بگیرد. بخشی از باور و ایمان او برای بازگشت متأثر از روحیه و زبان بدن اطرافیان اعم از کادر درمان و اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر است.
البته در بیان اولویتهای رفتاری چهارگانه، توسط پدران و مادران، بهبود رابطه با خداوند در صدر همه امور قرار دارد و در مورد دیگر رابطهها هنوز از نظر آماری به اثبات نرسیدهام که ترتیب به چه صورت باشد، بهتراست، اما در اثبات اثرگذاری این اقدامات ادله کافی وجود دارد.
زمان حضور در کنار بیماری که در کماست، آیات شریفه قرآن، زیارت عاشورا و حدیث شریف کساء قرائت کنید.
*فردی که در کماست را حتی یک لحظه هم تنها نگذارید
چه توصیههای دیگری برای سایر اعضای خانواده و آشنایان دارید؟
موزون: فردی که در کماست را حتی برای یک لحظه تنها نگذارند. گروهی متشکل از اقوام و نزدیکان برنامه زمانبندی شده برای حضور در کنار تخت بیمار تنظیم کنند به گونهای که هر چند ساعت فرد جدید جایگزین شود.
افراد حاضر در کنار بیمار علاوه بر اینکه با زبان سر، امید به بازگشت او از کما میدهند، از نظر روانی و فکر نیز باید به این مسئله توجه و باور کامل داشته باشند. همانطور که گفته شد فرد در کما به عالم مادی و فرامادی اشراف کامل دارد و تناقض در باور ذهنی و قلبی را از پیامهای کلامی به خوبی تشخیص داده و از بازگشت به عالم دنیا ناامید میشود.
توصیه دیگر قرائت آیات شریفه قرآن، زیارت عاشورا و حدیث شریف کساء در زمان حضور همراهان کنار تخت فرد در کماست. چرا که علاوه بر کمک به شفاگرفتن، به اذعان بسیاری از تجربهگران باعث نورانی شدن و ایجاد فضای دلنشین و آرامشبخش شده و همین مسئله شرایط علاقهمندی روح برای حضور در کنار جسم را فراهم میکند.
همچنین صحبت کردن با فرد در کما، امیدوار کردنش برای بازگشت به زندگی و روحیه دادن به او با یادآوری خاطرات شیرین گذشته نیز به عنوان یک راهکار دیگر توصیه میشود. ضمن اینکه تمام کارها و حرکات افراد همراه باید به گونهای باشد که در زمان هوشیاری با بیمار انجام میدهند.
به عنوان مثال وقتی به عیادت بیماران در سایر بخشهای بیمارستان میروید، محال است پشت به او بایستید یا حرکاتی انجام دهید که او را دلخور کند. یا وقتی با شخص دیگری تلفنی صحبت میکنید باید با احترام و نهایت امیدواری، احوالات او را گزارش کنید. مثلا نگویید: من الان پیش اینم و پرستاران میگویند تغییری در روند بهبودیاش نداشته.
بلکه اسمش را با ادای احترام به شکلی که او بیدار است و متوجه رفتار شماست بیان کنید. مثلا الان کنار آقارضا هستم و نسبت به روزهای گذشته روند بهبودیاش سرعت گرفته.
پس مشاهده شدن پشت پلک بیمار نباید همراهان را از اینکه او توانایی مشاهده و اشراف کامل بر محیط دارد، غافل کند. به معنای کاملتر، قائل بودن به اینکه او بیدارتر از هر بیداری است و تمامی حرکات و گفتار ما برای او قابل مشاهده است.
راهکار بعدی برای افرادی که قرار است به عیادت فرد در کما برونداین است که قبل از حضور در بیمارستان، نسبت به مطالعه و جستجوی در فضای وب درباره روایتهای واقعی از نجات معجزهآسا و شگفتانگیز افراد در کما، حادثه دیده یا بیماران صعب العلاج اقدام کنند.
هدف این است که همراهان در فکر و ذهن خودشان هم به این باور برسند که افراد با شرایط سختتر نیز از کما خارج شده یا برگشتهاند و با این ذهنیت به دیدنش بروند. به عنوان نمونه یک روایت واقعی که همین سال گذشته اتفاق افتاد و جوانی در کرج که ورزش پرورش اندام کار میکرده، پس از ۹ سال ازکما خارج شده و به هوش آمده بود.
اقدام بعدی، چاپ تعدادی از این روایتها به صورت جزوه چاپ شده و توزیع بین تمامی اعضای خانواده فرد در کماست برای مطالعه.
همچنین اقدام نسبت به اصلاح و تغییر هر چیزی که القاءگر حس خشم، یاس و ناامیدی باشد. مانند عکسهای پروفایل شبکههای اجتماعی که به رنگ مشکی یا نوشتار غمگین است، آهنگهای پیشواز غمگین، پوستر و تابلوهای نصب شده بر روی دیوارها وحتی پیامهایی که در شبکههای اجتماعی نسبت به شرایط فرد در کما ارسال میشود باید امید آفرین باشد.
خوش به حال کسانی که باعث حیات جسم انسانها میشوند
زنجیره چرایی کمک به افراد در کما و امیدآفرینی برای بازگشت آنها به زندگی از منظر شما چیست؟ چه کنیم که احتمال و آمار برگشت افراد در کما بیشتر شود؟
موزون: در حالت کلی پاسخ به این پرسش، چرایی و فلسفه کمک به دیگران را روشن میکند که همه بر لزوم آن متفقاند. اما در شرایطی که افراد دچار مشکل شده باشند، وظیفه انسانی و اخلاقی هر کسی است که در حد توان به رفع مشکل دیگران کمک کند. یکی از انواع مشکل که تقریبا اغلب انسانها به آن دچار هستند، رعایت کامل حقوق سهگانه خود، خدا و خلقت است و از آنجایی که کمتر کسی در عمر خود میتواند حقوق این سهگانه را بطور کامل انجام دهد و اغلب کار ناتمام داریم، پس کمک به بازگشت این افراد میتواند به رفع این مشکل بزرگ کمک کند.
ضمن اینکه وقتی یک نفر در کما و شرایط احتضار قرار گرفته باشد و ما بتوانیم شرایطی فراهم کنیم که احتمال بازگشت او به زندگی بیشتر شود، مصداق بارز نجات جان همه انسانهاست. زیرا خداوند به وضوح در سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲، موضوع نجات جان یک انسان را به نجات جان همه انسانها تشبیه کرده و قتل نفس یک انسان را به مثابه کشتن همه انسانها میداند؛ بنابراین نجات جان یک انسان و اتصال آن به رضایت خداوند زنجیره بلندی ندارد و فقط دو حلقه است، کمک به خلق، مستقیما به رضایت خدا و انجام امر پروردگار متصل است.
با دقت در مفهوم این آیه میتوان گفت: مفهوم احیاء (زنده کردن) به دو معناست. هم شامل احیای جسم مادی است و هم زنده کردن روح یک فرد با معنویات. به همین ترتیب، کشتن یک انسان هم شامل قتل نفس اوست و هم گمراهی فرد از راه خداست.
به عبارت دیگر گمراه کردن یک انسان به مثابه مرگ روحی و ساقط کردنش از حیات معنوی است و کسی که یک نفر را گمراه میکند، انگار همه انسانها را گمراه و از حیات معنوی ساقط کرده است. پس خوش به حال پرستاران و پزشکان که باعث حیات جسم انسانها میشوند و خوش به حال معلمان و آموزگاران روحی، معنوی و دینی که با تبلیغ، باعث رشد معنوی افراد میشوند.
منبع: فارس
منبع: www.yjc.ir
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید